سید محمدرضا سید محمدرضا ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

یکی یه دونه پسربابا

گاه شمار زندگی و هفده ماهگی

١٣/٣/٩٢                               هفده ماهگیت مبارک   سلام پسملم. خیلی وقت بود می خواستم بیام وبت رو آپ کنم فرصت نمیکردم.آخه این چند روز تعطیلی اجازه نمیداد که بیام. پسر گلم یک ماه هم گذشت و تو زود بزرگ شدی و من همچنان نگران ازاینکه فرصت داره تموم میشه و نتونستم اونطوری که باید از کودکیت لذت ببرم و این رو میدونم که با یک چشم به هم زدن تو برای خودت مردی میشی و من پیر میشم.ای کاش میشد زمان رو هر وقت دوست داشتیم مثل دفتر خاطرات به عقب ...
20 خرداد 1392

گاه شمار زندگی و 16 ماهگی

١٣/٢/٩٢                               ١٦ ماهگی مبارک هنگام غذا خوردن : خیییییییییییلی اذیتم کردی و آخر مجبور شدم بخاطر غذا نخوردنت ببرمت پیش دکتر حسینی . لب به هیچ غذایی نمیزدی و با انرژی خورشیدی کار میکردی.دکتر هم چند تا شربت خارجی داد و از وقتی اونا رو بهت میدم خیلی غذات خوب شد .خدا رو شکر. کارهایی که انجام میدادی: با مامان بازی کلاغ پر رو یاد گرفتی و بازی میکنی و هر وقت میگم کلاغ میگی تع از بیرون اگه صدایی بشنوی میگی عه عه عه و با تعجب ...
20 خرداد 1392

گاه شمار زندگی (سیزده ماهگی)

١٣/١١/٩١                  سیزده ماهگیت مبارک هنگام غذا خوردن : خیلی آزارم میدی آخه این روزا نمی دونم چت شده فکر کنم خودم چشم زدم بدغذا شدی اصلا غذا نمی خوری و گوش هات رو میکشی آخه گوشهات چه گناهی کردن؟ هرچی بهت میدم سعی می کنی اوغ بزنی تا از دهنت درش بیاری نمیدونم شاید بازم مریض شدی وگلوت درد می کنه ولی هیچ علائمی نداری.شایدم داری دوباره دندون در میاری.آخه چند وقتیه مدام انگشتت تو دهنته . انواع غذاها رو امتحان کردم ولی دو تا قاشق که می خوری بقیشو فوت می کنی ومامان و عصبانی میکنی.فقط یه کم سوپ برات درست کردم همونو...
14 خرداد 1392

گاه شمار زندگی( چهارده ماهگی)

١٣/١٢/٩١                  چهارده ماهگی   هنگام غذاخوردن : بد غذاییت هنوز ادامه داره. توهمچنان بی اشتها هستی. به زور پنگول غذا بهت میدم. کارهایی که انجام میدادی :  91/11/21  بالاخره بعد از کلی کار کردن والتماس کردن تو دس دسی رو یاد گرفتی البته از حق نگذریم پنگول تو این مورد خیلی به تو کمک کرد آخه داشت آهنگ می خوند که تو جو زده شدی و  سینه زدی منم دستت رو گرفتم و دس دسی یادت دادم و گفتم باید اینجوری دست بزنی تو هم خوشحال شدی و دیگه خودت دست زدی.  تازگی ها یاد گرفتی در یخچال رو باز کنی آ...
14 خرداد 1392

دریاچه چیتگر

دیروز 5 شنبه 9/3/92  با هم به اتفاق بابابزرگ رفتیم دریاچه چیتگر. هوا خیلی خوب بود و آسمون از هر آلودگی پاک پاک واقعا لذت بردیم. وروجک من که خیلی کیف کرده بودی و به دریاچه نگاه میکردی و اصلا نمیذاشتی ازت دو تا عکس یادگاری بندازیم.بیشتر به آسمون و به اون بادبادکهایی که تو هوا بودن نگاه میکردی و طبق معمول میگفتی جو جووووووووووووو. اونجا هم ولکن جوجو نبودی خلاصه تو همه جا فیگور ثابت ژستهای تو همون جوجوعه. اینم چند تا عکس که به زور ازت گرفتم . ...
11 خرداد 1392

آخ جونم جایزه.

بالاخره بعد از یک ماه جایزمون به دستمون رسید. روز سه شنبه 31/2/92 یه شاسی 50 در 70 عکس خوشگل پسرم که تو مسابقه آتلیه سها با کمک شما دوستان گلم دهم شده بود به دستش رسید و از دیدنش خیلی خوشحال شد. تازه این ماه تو مجله شهرزاد هم عکسش چاپ میشه. که بعدا عکسش رو تو همین پست براتون میذارم. اینم جایزم. بزار اول چشمشو در بیارم. ...
8 خرداد 1392

جوانه زدن مروارید نهم و دهم و یازدهم

هوررا بالاخره مرواریدات زیاد شدن. ١/٣/٩٢        تاریخ جوانه زدن سه تا مروارید خوشگل مامان دوتا دندونهای آسیای بالات و یه دونه دندون آسیای سمت چپت جوونه زدن ودارن خودشون رو کم کم نشون میدن.چیزی که مدتها منتظرش بودم .قربونت برم که همش دستت تو دهنته. مامانی هر روز دندونات رو ماساژ میده تا زودتر و بدون درد بیان بیرون تا توکمتر  دردش  رو احساس کنی وقتی ماساژمیدم خیلی خوشت میاد وچیزی نمیگی. الهی من فدات بشن موش موشک من. ...
5 خرداد 1392

روز پدر مبارک

پدر روزت مبارک روز پنجشنبه 2/3/92 یک روز جلوتر به مناسبت روز پدر من و سارا (دوست مامانی و فامیل دور البته) نقشه کشیدیم و یه جایی رو برای گشتن انتخاب کردیم تا هم به شما و هم به باباهاتون بیشتر خوش بگذره.تصمیم گرفتیم بریم باغ پرندگان یه گشت بزنیم و برگردیم پارک لویزان .برای همینم یه کیک کوشولو خریدیم و جشن گرفتیم تا اینطوری بتونیم از زحماتشون قدردانی کنیم. البته هر کدوم کادوهامون رو قبلا داده بودیم. جا داره از  زحمتهای سارا و همسرش آقا امیر تشکر کنم.دستشون درد نکنه. همسر عزیزم وپسمل گلم روزتون مبارک باشه. ایشالا سایتون همیشه بالای سر من باشه. راستی خیلی جای زیبایی بود هر کی ...
5 خرداد 1392
1